ای سنگ
ای سنگ
ای سنگ
ای که از جا جابجا نمی شوی
از بودن در آن جا خسته نمی شوی -که نباشی-
از گفتن، یک نقطه ثابت در آخر جمله ای .
و همه منتظر اند تو بیفتی روی صفحه،
به جمله حمله کنی ، پرونده ی جمله را ببندند ،
بگویند الهی شکر!
ای سنگ ای سنگ ای سنگ
بر سینه ات چقدر بکوبم
مشت
بر سینه ام چقدر بکوبی؟
در سینه ام چیزهایی هست برای پنهان کردن
در سینه ام سنگ هایی هست برای بیرون نیانداختن
در سینه ام تو را می پرستم
بر سینه ام تو را میکوبم و در سینه ام تو را می پرستم
ای سنگ
ای زاده نشده و نزاده
ای از آغاز سنگ بوده ، در پایان سنگ مانده
ای کوچکترین ، بزرگترین، سخت ترین، صیقلی ترین شاهد پاهای مورچه ها در تاریکی
ای سنگ
بر سینه ی برادرم تو را کوبیده ام ای سنگ
بر قبر پسرم تو را کوبیده ام ای سنگ
ای نگاه همیشه
بی پلک ، بی مژه، بی حرف، بی لبخند، بی غصه، بی احساس ، بی رنگ ،
ای سنگ
ای نگاه همیشه در چشمان باز
ای افتاده روی کودکان در بم ، در سوریه ، در ژاپن، در شهرهای کوچک و بزرگ دنیا
ای وصل شده به پاهای کشته شدگان در رودخانه
ای سنگین کننده ی جیب نویسندگان
ای افتاده از بلندی به تنگنا
بالا آورده شده از تنگنا به بلندی – برای رسیدن به خدایان-
ای کشانده شده بر شن بر دوش برده ها
ای شکنجه داده ، ای در میان گرفته ی اجساد ، ای بلند ترین دیوار جهان را ساخته،
در آغوشت چند نفر را فشرده ای؟
ای مکعب بر مکعب کعبه
معبود در معبد عبادت کنندگان
ای ذکر گوی مدام
ای سنگ ای سنگ ای سنگ ای سنگ ای سنگ
من ذکر تو را می گویم
ای سنگ
ای مانده ی پابرجا در جا مانده
ای که از جا بر نمی خیزی
از روی کودکان گرسنه برنمی خیزی
از روی معشوق های تیرباران شده بر نمی خیزی
از روی سینه ی نویسندگان بر نمی خیزی
از روی سینه ی مختاری مختاری مختاری بر نمی خیزی
از روی سینه ی شعر بر نمی خیزی
از روی حنجره ها بر نمی خیزی
از کنار خنجرهای تیز شده -عریانی؟- بر نمی خیزی
از روی سر هابیل بر نمی خیزی
از روی سر زهرا کاظمی بر نمی خیزی
از روی خاک غصبی بر نمی خیزی
از روی مین ، از روی پای مین کنده بر نمی خیزی
از زیر چوبه ی اعدام بر نمی خیزی
از زیر خیابانهای خون خورده بر نمی خیزی
از زیر کاخها، از زیر هواپیمای توالت طلای ترامپ بر نمی خیزی
از زیر سیم های خاردار بر نمی خیزی
از زیر شرکتهای خصوصی
از زیر ساختمانهای خونی
از روی کارگران افتاده روی تو با آغوش گشوده بر نمی خیزی
ای سنگ
جای تو خوب است نه؟
ما ذکر تو را می گوییم ای سنگ
جای تو خوب است؟
ای زیر گردن اسماعیل نشسته برای خورسندی ابراهیم
ای محاصره کننده ی هاجر برای خوشحالی ساره
ای جاودانه کننده ی اشکال ظالمین
به زیر کشیده شده در انقلابها
برقع برکشیده از رو بعد از انقلاب ها
ای استوانه ی غرور ملی مال هزار سال پیش
ای غرور خلاصه در استوانه
ای به سینه کوبیده شده
-این صدای مادر ستار نیست ؟-
ای وطن وطن وطن ِانواع بی وطنان در خاورمیانه
همواره تو را می خوانیم
با چشمهای سنگی ، پلکهای سنگین دستهای از سنگ
کاغذ سنگی و خط میخی ِ آهنین
همواره تو را می خوانیم حالا بیا و آخر این جمله بیفت
جای تو خوب است؟
.
الهی شکر
2015